loading...
Sincere
Nazli بازدید : 35 شنبه 27 اردیبهشت 1393 نظرات (2)

تا حالا فکرکردی چرا باید کنار من باشی؟

آره بایدبهشتی باشی که اردیبهشتی بشی

من دوست دارم و میخوام که باشی

تو دلیل خوشیام و صورتم و خنده هاشی

نفسم.مهربونم.دلبرکم.شیرینم

تواینجایی و منم همیشه کنارت میشینم

امروزبه دنیا اومدی و شدی امید زندگیم...

تولدت مبارک تولدت مبارک رو همش میگم

بعدش میام بغلت و کادوتو بهت میدم

کاش میشد الان تو رو یه دل سیر میبوسیدم

اگه تو نمیومدی من توی این دنیا میپوسیدم...


Nazli بازدید : 35 دوشنبه 01 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

به هرکسی می رسی

می گوید:آدم فقط یک بار عاشق می شود!

دروغ است...

"تــــو"باور نکن

مثلا خود من

هر روز

دوباره

عاشقت می شوم...

عاشقتم

Nazli بازدید : 35 سه شنبه 26 فروردین 1393 نظرات (0)

 

 

کسی آیا می داند؟

پس از یاد گرفتن نام"تو"

پس از"دوستت دارم"

به چه می نازد الفبا؟

Nazli بازدید : 68 چهارشنبه 06 فروردین 1393 نظرات (0)

تولدت مبارک

 

 

تو آینه نگاه کن ، اینی که میبینی از اول که این نبوده

شده سیر بخوابه ولی اونی که واسش لقمه گرفت سیر نبوده

 

اونی که یه دنیا ذوق میکرد اگه میدید داری رو پات راه میری

که حالا راس راس راه بری و داد بزنی و از اونا ایراد بگیری

 

اون که از دلخوشیش گذشت،واسه دلخوشیات النگوهاشو میداد

جون کند تا که بزرگ شی،با اینکه حرصش میدادی بازم خوبتو میخواد

 

قدر اونایی رو بدون که کهنه تن کردن تا که همیشه نو بپوشی

بیست و سه سال فکرشون این بود ببینن تو همه جوره خوشی

 

برو ببوسشون بگو باشین باهام حتی اگه دنیام عالی نباشه

اینکه دعات باهامه بسه،همین که جات سر سفره خالی نباشه

 

تو آینه نگاه کن،آدمایی هستن که آیندشونو به امید تو دادن

فقط تو نه گلم،تولدت مبارکه اونایی که زندگی رو بهت دادن

Nazli بازدید : 50 سه شنبه 20 اسفند 1392 نظرات (0)

 

ازصدای گذرآب چنان می فهمم

تندتر از آب روان عمرگران می گذرد

زندگی را نفسی است ارزش غم خوردن نیست

آنقدرسیربخندکه ندانی غم چیست...

Nazli بازدید : 39 سه شنبه 20 اسفند 1392 نظرات (0)

تو بی نهایتیمیدانی؟

بعضی ها را هرچه قدربخواهی...

خسته نمی شوی

بعضی ها را هرچه قدرگوش دهی...

عادت نمی شوند

بعضی ها هرچه قدرتکرارشوند...

باز بکرند و دست نخورده

دیده ای؟

شنیده ای؟

بعضی ها بی نهایتند...

Nazli بازدید : 33 جمعه 25 بهمن 1392 نظرات (0)

همه به زخمشون دستمال میبندن امامن به زخمم دل بستم!

ولنتاینت مبارک زخم زندگیمقلب

Nazli بازدید : 34 سه شنبه 01 بهمن 1392 نظرات (0)


بعضی حرفها را فقط دستها به هم می زنند

فقط دستها...

Nazli بازدید : 28 سه شنبه 17 دی 1392 نظرات (0)

حدودای ساعت ۱۰ صبح بود داشتم تو چند تا کوچه بالاتر از خونمون قدم میزدم ؛ 

از سر بی حوصلگی هر چیزی توجه منو به خودش جلب میکرد !

یهو چشم  به حجله عزایی که کنار در یکی از خونه ها برپا شده بود افتاد !

اصولا از این لحظه ها خوشم نمیومد و همش با عجله صحنه رو ترک میکردم . . .

اما اینبار با بقیه دفعات یه فرقایی داشت !

رو حجله عکس یه جوون ۱۶ / ۱۷ ساله چسبیده بود !

دوروبر حجله چهار پنج نفر از رفیق هاش که اونام کم سن و سال بودن زانو غم گرفته بودن !

دلم نیومد ساده بگذرمو برم !

رفتم نزدیک تر باهاشون دست دادمو تسلیت گفتم . . .

بعد از خوندن فاتحه برای شادی روحش،یکی از رفیقاش رو کشیدم کنارو پرسیدم چطور فوت کرده؟تصادف کرده؟!

اونم با یه نگاه به حلقه ی توی دستم ازم پرسید متاهلی داداش؟گفتم آره،چطور؟

گفت ایشالا خوش بخت بشی؛گفتم فدات . . .

بعد از چند ثانیه سکوت بهم نزدیک تر شد و گفت:قرص خورد،۶۰ تا ترامادول انداخت بالا و مارو تنها گذاشت!

کمی خودمو عقب کشیدمو پرسیدم آخه چرا؟!

گفت:۱سالی میشد به یه دختر علاقه شدیدی پیدا کرده بود جوری که حاضر بود براش جونشم فدا کنه . . .

چند باری بخاطر دختره با خونوادش بحثش شده بود،یکی دو بار هم با پدر دختره دهن به دهن شده بود . . .

خلاصه نه خونواده خودش راضی بودن که این دو تا عاشق به هم برسن و نه خونواده دختره . . .

من سرمو به نشانه ناراحتی تکون دادمو سکوت کردم تا ادامه حرفاشو بزنه،رفیقش آهی کشید و ادامه داد:

چند هفته پیش که با رفقا از سر الافی تو پارک جمع شده بودیم میگفت که اگه بهم ندنش خودمو میکشم(اما همه ما از کنار حرفش با چند تا نصیحت کوچیک و چند تا خنده ساده گذشتیم)!

بچه بدی نبود،همه ازش کم و بیش راضی بودن،اما حالا بخاطر کاری که کرده نظر مردم نسبت بهش عوض شده!حالا بگذریم که چه بلاهایی رو سر دختره اومده و میخواد بیاد!

روی آگهی ترحیمش نوشته بود که امروز سومین روز درگذشتشه و ساعت ۳ بعدظهر مراسمی تو مسجد محلشون براش گرفتن . . .

با رفیقش خداحافظی کردمو به قدم زدنم ادامه دادم،بعد از چند دقیقه اشکم دراومد و خدا رو شکر کردم که منو به عشقم رسونده.

ساعت ۳ یه پیرهن تیره تنم کردمو رفتم داخل مراسمش،بعد از تموم شدن مراسم به سمت رفیق “دوست مرحوم که صبح باش حرف زده بودم” رفتم و باهاش رو بوسی کردم . . .

ازم تشکر کرد که تو مراسم دوستش شرکت کردم و ازم خواست که برای آمرزشش دعا کنم و بعد هم خداحافظی کردیمو از مجلس خارج شدم.

با خودم تو دلم حرف میزدم،میگفتم چه فایده ای داره که براش فاتحه بخونم!چه فایده ای داره که برای بخشش دعا کنم!

. . . و آیا خدا او را مورد آمرزش و رحمتش قرار میده یا نه؟!

وقتی زمزه های افرادی که تو مراسمش شرکت کرده بودن تو گوشم میپیچه از همه چی بدم میاد . . .

برای شادی روحش صلوات میفرستادن اما بعد از تموم شدن ذکراشون شروع به جانماز آب کشیدن میکردن . . .

واقعا خیلی دلم گرفت از پچ پچاشون!

* من هرگز نمیگم کار این پسره ۱۷ ساله درست بوده،خودکشی به هر دلیلی هم که باشه حرام و مجازات سختی در پی داره اما کاش بجای حرف زدن پشت مرده و تریپ مرجع تقلیدی ورداشتن،قبل از وقوع این حادثه راهی جلو پای این جوون میذاشتید!

کاش چند تا ریش سفید جمع میشدن و این نوجوون رو که تو دام عاشقی افتاده بود با زبون خوش نصیحت میکردن!و یا حتی “کاش” بجای سخت گیری های بجا و بی جا دست این دو تا عاشق رو بهم میرسوندن!

واقعا نداشتن کار و پول و سن مجاز ازدواج ارزش از دست دادن یه جوون رو داره؟!

واقعا آدم زبونش از کار میوفته!

” این داستان کاملا واقعی واقعی واقعی و در تاریخ ۹۱/۷/۱۰ اتفاق افتاده بود “

دلم کلی گرفت موقع نوشتن این داستان غمگین و تلخ،امیدوارم درس عبرتی واس آینده شه

تو

Nazli بازدید : 7 دوشنبه 27 آبان 1392 نظرات (0)

اگرتونبودی...

من بی دلیل ترین اتفاق زمین بودم!

تو هستی...

و من محکم ترین بهانه ی خلقت شدم

Nazli بازدید : 10 دوشنبه 27 آبان 1392 نظرات (1)

بــاد

ورقـه هـای شــعرم را بــا خـود بـرد...

فـردا تــمام شـهر عـاشـقـتــــــ می شـونـد

Nazli بازدید : 6 پنجشنبه 23 آبان 1392 نظرات (0)

به سلامتی تمام پیام هایی که نوشتیم ولی ارسال نکردیم !


به سلامتی اونایی که غصه هاشونو با خودشون قسمت میکنن و شادی هاشونو با بقیه …

 

به سلامتی خودم ک بودنم واسه هیشکی مهم نیست…

Nazli بازدید : 7 شنبه 11 آبان 1392 نظرات (0)

می گویند عشق خدا به همه یکسان است

ولی من می گویم مرا بیشتر دوست دارد!

وگرنه به همه یکی مثل"تو"می داد...

Nazli بازدید : 9 شنبه 11 آبان 1392 نظرات (0)

لبخندت تمام تعادل شهر را به هم می ریزد!

توبخند

من

شهر را

دوباره می سازم...

Nazli بازدید : 14 شنبه 11 آبان 1392 نظرات (0)

خوشبختی تعاریف گوناگون دارد!

و تو خوب می دانی که من خوشبختی نمی خواهم...

من چیزی فراتر از خوشبختی می خواهم

من تو  را می خواهم...

Nazli بازدید : 10 پنجشنبه 09 آبان 1392 نظرات (0)

در قلب کوچکم

فرمانروائی می کنی

بدون هیچ نائب السلطنه ای

کسی نمی داند چه لذتی دارد

بهترین پادشاه تاریخ را در

"دل"

داشتن...

 

Nazli بازدید : 7 پنجشنبه 09 آبان 1392 نظرات (0)

"مهربانیت"

آنقدر زیباست که

پروانه ها

بدون ترس از کف دستت آب خواهند خورد...

Nazli بازدید : 10 یکشنبه 05 آبان 1392 نظرات (0)

بهشت فاصله ی پلک بالا و پائین من است...

وقتی که به"تو"نگاه می کنم.

Nazli بازدید : 7 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

گاهی چقدر دلم هوس شیطنت می کند...

از همان شیطنت هایی که حرف تو پشت بند آن باشد که بگویی:

مگه دستم بهت نرسه...

Nazli بازدید : 30 دوشنبه 18 شهریور 1392 نظرات (0)

دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست!

مرا شاد می کند!

لبخند را به دنیایم هدیه می کند...

حتی این روزها گاهی پرواز می کنم!

من این دوست داشتن را بیشتر از هرچیز در این دنیا دوست دارم!

Nazli بازدید : 10 پنجشنبه 10 مرداد 1392 نظرات (0)

یادم یاشد

فردا راجلو بیندازم

و ساعتم را کوک کنم روی چه وقت!

فردا باران بگیرد

بیاید تا نزدیکی های عصر و برگردد

یادم باشد اگر آهسته گام بردارم

دیرتر شب می شود

و

آفتاب گردان ها

چند دقیقه دیرتر لال می شوند...

چیزهای دیگر هم یادم باشد!

یادم باشد

یادم باشد

یادم باشد

"دوستت دارم"

Nazli بازدید : 11 پنجشنبه 10 مرداد 1392 نظرات (0)

در من به تجلی باش،ای عشق اهورایی

بگذار رها باشم از وحشت تنهایی

آرام کن آرامم،با سحرکلام خود

یک عمر بمان در من،ای جلوه ی زیبایی

این نخل وجودمن،این دست نجیب تو

این روح پریشانم،با این همه شیدایی

گم گشته رهی بودم،سرگشته و ناپیدا

تو ناجی من بودی،تو مایه ی پیدایی

باغ است و گل و ریحان،ای بسته به تار جان

من محو حضور تو،ای ماه تماشایی

Nazli بازدید : 8 پنجشنبه 20 تیر 1392 نظرات (0)

خوبم

چشمهایم را می بندم!

زمان را متوقف می کنم!

مسافت ها را از بین می برم!

و تو را تا ابد در آغوش می گیرم.

دلم برای آغوش گرمت تنگ است...

Nazli بازدید : 10 چهارشنبه 19 تیر 1392 نظرات (0)

 

 

امروز اگه از من جدا باشی دلواپس فردای تو نیستم

دنیا شبیه روزگارم نیست من مرد رویاهای تو نیستم

 

من در حد و اندازه تو نیستم سهم تو خورشیده؛نه خاموشی

من عاشقانه میگذرم از تو گاهی چه دلچسبه فراموشی

 

 

باور کن این روزا به غیرازمن چیزی تو رویاهات اضافی نیست

باید با قرص هام مهربونتر شم بعدازتو روزی دوتا کافی نیست

 

ما قول دادیم مال هم باشیم ما قول دادیم اینو میدونم

 با گریه میگی مرده و قولش،نامردم و قولم رو میشکونم

 

میرم با اینکه عاشقت هستم میرم  و  چشمای تری دارم

کاش بدونی که برای تو ارزوهای بهتری دارم

Nazli بازدید : 18 دوشنبه 17 تیر 1392 نظرات (0)

یکـــ گل را تصــور کن!

گلی که با تمــامِ وجــود می خواهـی اش...

دلت ضـعـف می رود برای شَهـدَش که کـامَت را شیـرین کند...

عطـرش که مستـت کند...

و زیبــائی اش که صفـابخش حیـاتـت باشـد...

بنـد بنـدِ وجـودت می خـواهـد بچینـی اش...

ولــی...

از تـرسِ اینـکه مبـادا پژمـرده اش کنی!

با حســرت از دور فقط تمـاشـایش می کنی...

چون اگر حتی یکـــ گلبــرگ از گلبـرگهایش کــم شود!

هرگـز خـودت را نخواهی بخشیــد...!

از سـویِ دیگـر...

فکر دستهای یکـــ غریبه که هر آن ممکن است گلت را بچینند دیوانه ات می کند!!  

 جـز خـودت و خـدا کسـی نمی داند که جــانت به جانِ آن گُل بستــه است...

و تـو داری با ایـن تـرس روزهـا را به سختـی شب می کنـی...

و آرزو داری ای کــاش می شد تابلــوئی بود کنـار گُلت که رویش نـوشتـه بود:

این گل صــاحب دارد...

Nazli بازدید : 15 پنجشنبه 13 تیر 1392 نظرات (0)

کاش گاهی وقتا خدا از پشت اون ابرها می اومدبیرون

و گوشم رو محکم میگرفت و داد می زد:

آهای بشین سر جات!اینقده غزنزن!همینه که هست...

بعد یه چشمک می زد و آروم تو گوشم میگفت:همه چی درست میشه...

Nazli بازدید : 16 شنبه 01 تیر 1392 نظرات (0)

چائی هایت را تلخ نخور

یک بار نگاهم کن

تمام قندهای دلم را برایت آب می کنم...

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 43
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 15
  • بازدید ماه : 15
  • بازدید سال : 26
  • بازدید کلی : 2,143